شیرین زبونیهای پسرک خونه ما
این روزا مشغول یاددادن جمع اعداد یکرقمی به ارمیا هستم
قربوونش برم کامل یاد گرفته بنویسشون و جمعشون بزنه البته انگلیسی بهتر میتونه بنویسه نمیدونم چرا؟
دیروز بعداز اینکه جمع اعداد رو باهم کار کردیم رفتیم سراغ نوشتن ABC.
شروع کرد به خوندن و نوشتن... A ...B... اما C رو برعکس نوشت تا نوشتش من با لحن خاصی گفتم: اِ اِ اِ ...
ارمیا شروع به خنده کرد حالا نخندو کی بخند
شاید دو دقیقه ای درحال ریسه رفتن بود
هرچه بهش گفتم دیگه خنده تمام شه گوش نداد که نداد
بهش گفتم: دوست ندارم اینقدر بی خودی بخندی مامانی... آخه مگه من چی گفتم؟
گفت: اما من که به بی نخندیدم به سی خندیدم!!!!
خلاصه نوشت و نوشت تا رسیدیم به H. Hرو نوشت و گفت: دیگه خسته شدم گفتم: I رو هم بنویس بعدش دیگه تمومش میکنیم.
یه دفعه دیدم دفتر رو نود درجه ای چرخوند درحالیکه H رو نشونم میداد گفت: اینم I
پی نوشت: دیشب رفتیم خونه باباجون خیلی خیلی خوش گذشت و ارمیا حسابی با مامان جونش بازی کرد و کلی خوش گذروندیم
ماشالله به این گل پسری باهوش[قلب]
[قلب]
[ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ] حرکتش خیلی جالب بووووود دفترشو نود درجه چرخوند باریکلاااااااا به هوش پسملی بووووووووووووووووس هزار ماشالله
وای جیگر این پسر باهوش و شیرین رو برم من..خیلی ماشالله فکرش بکره..خدا حفظش کنه براتون..فدای خنده هاش..ببوسش واسم[قلب][بغل][ماچ]
شکوه جان سلام . چند بار اومدم و نتونستم وبلاگت رو باز کنم . دلم تنگ شده بود برای شما و ارمیای گل ! کلی با خاله مونا خندیدیم به بی و سی [قهقهه]
سلام وای به گل پسرکه نود درجه عجب حرکتی بود حال کردم[دست] به ماهم خوش گذشت عزیزم که اومدین خونمون ببوسش ارمیارو ببببببووووووووووووووسسسسسسسسس[ماچ]
سلام خدمت ارمیای گل (همشهری کوچولوم) وای که من این روزا چقدر همشهری پیدا کردم(باعث افتخاره) ما هم ساکن اهوازیم خوشحال میشم به وبلاگ من و پسر دایی کوچولوم سر بزنید و از نظراتون بهره مند بشیم و اگه مایلید من لینکتون کنم خبرم کنید[لبخند]
آخی تولد خاله شیما مبارک
hoosheto beram man sheitoonak[ماچ]
[ماچ][قلب][بغل][گل]